• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بدترین بنده ی خدا

10 شهریور 1395 توسط محب اهل بیت (ع)

 

 

روزی حضرت موسی علیه السلام رو به بارگاه ملکوتی خداوند

کرد و از خداوند درخواست نمود : بارالها ، می خواهم

بدترین بنده ات را ببینم .

ندا آمد : صبح زود به در ورودی شهر برو . اولین کسی که از

شهر خارج شد او بدترین بنده من است .

حضرت موسی روز بعد به در ورودی شهر رفت . پدری با

فرزندش اولین کسانی بودن که از شهر خارج شدند .

حضرت موسی پیش خود گفت : این بیچاره خبر ندارد که

بدترین خلق خداست .

پس از بازگشت ، رو به درگاه خدا کرد و ضمن تقدیم سپاس

از اجابت خواسته اش ، عرضه داشت بار الها ، حال می خوام

بهترین بنده ات را ببینم .

ندا آمد : آخر شب به در ورودی شهر برو . آخرین نفری که وارد

شهر شود ، او بهترین بنده من است .

هنگاهی که شب شد ، حضرت موسی به در ورودی شهر

رفت . دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد ، همان پدر

با فرزندش است !

رو به درگاه خداوند با تعجب و درماندگی عرضه داشت :

خداوندا ! چگونه ممکن است که بدترین و بهترین بنده ات

یک نفر باشد ؟! ندا آمد :ای موسی ! این بنده که صبح هنگام می خواست

با فرزندش از در ورودی شهر خارج شود ، بدترین بنده من بود .

هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد ،

از پدرش پرسید : بابا ! بزرگتر از این کوه ها چیست ؟

پدر گفت :زمین .

فرزند پرسید : بزرگتر از زمین چیست ؟
پدر پاسخ داد: آسمان ها

فرزند پرسید : بزرگتر از آسمان ها چیست؟

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد اشک از دیدگانش

جاری شد و گفت : گناهان پدرت ، از آسمان ها نیز بزرگتر است .

فرزند پرسید : پدر ! بزرگتر از گناهان تو چیست ؟

پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود ، به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم ! براستی مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هر چه هست ، بزرگتر و عظیم تر است…
.
.
از شروط استغفار پشیمانی و اعتراف به گناه نزد خداوند و جبران گناهان با انجام واجبات و عمل صالح…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

کلیدواژه ها: آموزنده بدترین بنده بنده بهترین بنده تا خدا حضرت موسی خدا داستان داستان کوتاه کوثربلاگ

موضوعات: داستان لینک ثابت

نظر از: رحیمی [عضو] 
  • محدثه بروجرد

با سلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ
این­ها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند

یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه ناله­ی تو چه رقصی به پا کنند

باید فرشته ها، همه با بال­های خود
فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند

هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند

این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند

بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند

حالا که می­برند تو را روی پشت بام
آیا نمی­شود که کمی هم حیا کنند

تا بام می­برند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبه­ای آشنا کنند

حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
علی اکبر لطیفیان
التماس دعا - یا علی علیه السلام

1395/06/11 @ 12:50


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

لوگو وبلاگ

تا خدا

وبلاگ-کد لوگو و بنر

♦ جستجو کن ♦

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حرف های خودمونی
  • من یک دختر مسلمانم
  • مناسبتها
  • احادیث
  • اشعار
  • ائمه اطهار (ع)
  • حجاب
  • خداوند
  • دلنوشته
  • نرم افزار
  • مذهبی
  • قرآن
  • نماز
  • داستان
  • مهدویت
  • شهدا
  • خانواده
  • علما
  • ولایت فقیه
  • داستان
  • معرفی کتاب
  • صوتی
  • صوتی

امکانات وبلاگ

اینستاگرام تا خدا

وبلاگ-کد لوگو و بنر

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • نورفشان
  • رهگذر
  • 0marziyeh

آمار

  • امروز: 123
  • دیروز: 69
  • 7 روز قبل: 624
  • 1 ماه قبل: 2440
  • کل بازدیدها: 66304

پربازدید ترین مطالب

  • خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد
  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • ۱۵ قدم خودسازی یاران امام زمان(عج)
  • ذكر خدادر فرهنگ نياكان ما
  • رابطه و علاقه خاص مادر و فرزندي

رتبه وبلاگ تا خدا

    پیوند ها

    • مدرسه علمیه محدثه سلام الله علیها بروجرد
    • ندای اسلام
    • اسلام زیباست
    • لذت حجاب
    • ♥...شـهــیدانــه...♥
    • حدیث عشق
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس