فصل جوانی
معرفی کتاب:
فصل جوانی
«فصل جوانی» روایت نوجوانی است که در روزهای جنگ و با تبوتاب موتورسواری به همراه داییاش به منطقه جنوب میرود اما سر از کردستان درمیآورد. داستان ماجراجویانه این کتاب، ردپایی از عشق را نیز دنبال میکند.
گفتنیست این اثر پیش از این در فرهنگسرای انقلاب نقد و بازخوانی شده است.
بازخوانی و نقد کتاب فصل جوانی در فرهنگسرای انقلاب
نشست نقد و بازخوانی کتاب فصل جوانی نوشته قاسمعلی فراست، با حضور داوود امیریان و حسین فتاحی در فرهنگسرای انقلاب برگزار شد.
موترر هوندا تریل 150 قرمز رنگی در میان صحنه بر روی جک، پارک شده است. در کنار موتور سه تن، به همراه یک نوازنده سه تار مشغول خواندن بخش هایی از کتاب «فصل جوانی» می شوند. بخش هایی از این کتاب از زبان سه تن از شخصیت های کتاب یعنی؛ امیر، ابوالفضل و مامان بیان می شود.
«باید بهت بگن دل و روده موتور رو بریز بیرون و سه سوت جمعش کن»
امیر علاشق موتور سواری و ویراژ دادن است. اما مادرش می ترسد که موتور سواری کار دست امیر بدهد و اتفاقی برایش بیافتد. امیر به هوای رسیدن به موتور به سمت کردستان می رود. یکی از دوستان او در کردستان تعمیرگاه موتور دارد و امیر می تواند آنجا هرچقدر که دلش بخواهد موتور سواری کند. اما در بین راه به دست «کوملهها» اسیر می شود و…
نگاه چمران به موتورسوارها انگیزه نوشتن این کتاب بود
قاسمعلی فراست نویسنده این کتاب درباره انگیزه های نوشتن این کتاب می گوید: یکی از دوستان من از خاطره هایی که با دکتر چمران داشت برایم گفت و از نوع نگاهی که چمران به قشر پایین شهر و در اصطلاح لات داشت. نخستین جرقه های نوشتن این کتاب از شنیدن همین خاطره ها آغاز شد.
وی ادامه داد: چندین سال پیش، از محمود دولت آبادی شنیدم که می گفت: گاهی ممکن است چیزی را بخوانی یا بشنوی که چندین سال بعد به دردت بخورد. من 20 سال پیش در خرمشهر با کسانی مواجه شدم که عاشق موتور بودند و همان افراد در نوشتن این کتاب به دادم رسیدند.
فراست در پاسخ به نخستین پرسش که، به سرعت گذر کردن نویسنده از اتفاق ها اشاره داشت، گفت: این یک کتاب برای نوجوانان و جوانان است. ما باید توجه کنیم که این نوجوانان از کتاب های قطور گریزانند. به همین دلیل من ترجیح دادم که کتاب خیلی طولانی نباشد به همین دلیل در بیان داستان خیلی وارد جزئیات نشدم.
از ویراژ دادن با موتور تا پختگی
حسین فتاحی در بخشی از صحبت هایش درباره کتاب «فصل جوانی» اظهار کرد: این کتاب تلاش می کند تا فضای جبهه را تداعی کند و درست در چنین فضایی است که نوجوانی چون «امیر» که تمام دغدغه هایش ویراژ دادن با موتور است؛ دچار دگرگونی می شود.
فتاحی در ادامه صحبت هایش گفت: نثری که خیلی خوب فضای جوانی در آن رعایت شده از نکات مثب و بارز این کتاب است که می تواند مخاطب های جوان را با خود همراه کند. همچنین استفاده نکردن از دانای کل و بیان داستان از دیدگاه شخصیت های داستان از نکات بارز این کتاب است.
«فصل جوانی» کلیشهای است
داوود امیریان منتقد دیگری که در این نشست حضور داشت، با وارد دانستن برخی از ایرادها به نوشتار فراست تصریح کرد: نام این کتاب چندان به دل نمی نشیند و ای کاش نام دیگری برای این کتاب انتخاب میشد تا از این فضای کلیشه ای دور شود. «فصل جوانی» بیشتر به نام سریال های کلیشهایه این روزهای تلویزیون نزدیک است تا یک اثر جدی.
امیریان گفت: در مقاطعی از داستان ماجرا از موتورسوارها دور می شود؛ درحالی که موتورسوارها جذابترین بخش داستان هستند و من در جایگاه یک خواننده دوست داشتم که روایت کتاب در همان فضا باقی بماند.
وی ادامه داد: در برخی از جاهای داستان اطلاعات لازم درباره برخی از مسائل در اختیار خواننده قرار نمی گیرد. مثلا هنگامی که امیر از سوی کُملهها اسیر می شود، هیچ اطلاعاتی درباره این گروهک در اختیار مخاطبان جوان قرار نمی گیرد تا با ماهیت این گروهک تروریستی آشنا شوند.
در ادامه همین بحث فراست درباره نام این اثر گفت: نامم این کتاب در ابتدا «سمفونی جوانی» انتخاب شده بود که بعدها به «فصل جوانی» تغییر کرد.
وی ادامه داد: من در زبان نگارش این کتاب تلاش کردم تا زبانی که به کار می برم با زبان مردمان دهه 60 همخوانی داشته باشد. اما در عین حال هرگز از نزدیکی این زبان به زبان امروزی غافل نشده ام تا مبادا جوانان و نوجوانانی که این کتاب را می خوانند با آن احساس بیگانگی کنند.
در بخش های دیگری از این نشست امیریان گفت: داستان این کتاب سه مسئله دارد؛ نخست موتور، دوم اسارت و در نهایت گیر افتادن و زخمی شدن یکی از همراهان و تلاش برای رهایی.
وی خوب بودن دیالوگ های این کتاب را به تئاتری بودن آقای فراست مرتبط دانست و اظهار کرد: دیالوگ های این کتاب خیلی خوب و به جا استفاده شده اند و دلیل این امر هم تئاتری بودن آقای فراست است.