اخلاق ؛ ضرورت عصر حاضر
در میان شاخه های گوناگون فلسفی و معرفتی «علم اخلاق» و «فلسفه اخلاق» جایگاهی خاص دارند و توجه و تأمل در این باب بسیار زیاد است. به قول برخی از فیلسوفان برجسته، دو شاخه از فلسفه های درجه دوم که بیش و پیش از فلسفه های دیگر مورد توجه اند، یکی فلسفه اخلاق است و دیگری فلسفه ذهن. در این میان، توجه خواص و متخصصان علوم گوناگون به فلسفه ذهن زیاد است؛ اما فلسفه اخلاق نه تنها مورد توجه خواص است، بلکه بیشتر افراد جوامع بشری نیز بدان توجه ویژه نشان می دهند. با این حال، باید پرسید چرا فلسفه اخلاق و علم اخلاق و در یک سطح کلی تر اخلاق تا بدین اندازه ذهنها و زبانهای متفاوت را به خود جلب و جذب کرده است؟ آنچه می خوانید، قصد دارد بدین پرسش پاسخ دهد.
۱) با نگاهی به تاریخ فلسفه اخلاق در می یابیم پشت سر گذاشتن دو جنگ جهانی دهشتناک و عواقب و نتایج آنها، در رویکرد فیلسوفان مغرب زمین به فلسفه اخلاق مهم بوده است. این دو حادثه و پدیده باعث شد توجهات و نگاهها به سرشت اخلاقی انسان، موقعیت تراژیک وی و آینده او از نظر اخلاقی جلب شود. بعد از تبلیغات بسیاری که بر علم جدید و عقل جدید تمرکز می کرد و دستاوردهای شگرف و شگفت آن را پررنگ می نمود، طبیعی بود این فجایع (به صورت خاص دو جنگ جهانی)، انسان جدید را به تردید در برخی دستاوردهای علم جدید رهسپار کند و این اتفاقی بود که رخ داد.بعد از این فجایع بود که ما بیش از پیش شاهد واکاوی سرشت اخلاقی بشر جدید هستیم. با این همه، تحولاتی دیگر هم در سده های اخیر رخ دادند که این توجه را به فلسفه اخلاق بیشتر کردند. مشکلات بسیاری که در نسبت انسان و طبیعت رخ دادند و بشر شاهد تخریب محیط زیست به عنوان جایی که در آن زندگی می کرد، بود و… رویکردهای قابل توجهی را در فلسفه اخلاق به وجود آوردند، به طوری که ما با ادبیاتی قوی در این خصوص مواجه ایم. از یک جنبه می توان تصور کرد هر جا بحث رابطه باشد، اخلاق به صورت عام و فلسفه اخلاق به صورت خاص از اهمیت زیادی برخوردارند.بدین ترتیب، قدمت فلسفه اخلاق را می توان به اندازه قدمت تاریخ تفکر بشری دانست و همیشه این نحله از اهمیت درخوری برخوردار بوده است. اگر نگاهی به تاریخ تفکر بشری بیندازیم، در می یابیم اولین فیلسوفان مطرح جهان چون سقراط، افلاطون وارسطو همه دغدغه های جدی اخلاقی داشته اند. این نکته حتی برای سقراط بیش از دو فرد دیگر مطرح است. به نظر برخی از مفسران، سقراط حتی به معرفت از جهت علاقه ای که به اخلاق داشت، دلبستگی داشت. با وجود این، نمی توان از نظر دور داشت که توجه وافر به اخلاق در جهان جدید و بخصوص در مرحله ای که با عنوان «پسامدرن» خود را نشان می دهد، ریشه در بحرانهای شگرفی دارد که بشر معاصر با آن دست و پنجه نرم می کند.
۲) واژه و مفهوم اخلاق بدون ابهام و ایهام نیست، زیرا هر وقت از اخلاق سخن می گوییم؛ هم علم اخلاق، هم فلسفه اخلاق و هم فلسفه علم اخلاق را مدنظر قرار می دهیم. در واقع، ابهام این مفهوم در زبان فارسی بیش از ابهام و ایهام آن در زبان انگلیسی است، زیرا در زبان انگلیسی در برابر ارزشهای اخلاق واژه «Morality» وجود دارد. به همین دلیل، هنگامی که از «Ethics» سخن می گوییم، تنها معارف اخلاقی را مدنظر قرار می دهیم؛ حال خواه این معرفت، علم اخلاق باشد یا فلسفه علم اخلاق. اما در زبان فارسی از آن رو که برای هر سه این معانی واژه و مفهوم اخلاق وجود دارد، ابهامهای بیشتری را شاهدیم. بدین ترتیب، هر وقت با این واژه رو به رو می شویم، باید از خود بپرسیم کدام یک از این معانی را مدنظر داریم. آیا از هنجارها یا ارزشهای اخلاقی سخن می گوییم یا علم اخلاق را به عنوان علمی که باید و نبایدها، درسته او اشتباههایی را برای ما مشخص می کند، در نظر می گیریم؛ یا قصد ما بررسی علم اخلاق از منظر فلسفی یا اخلاق شناسی فلسفی است. هر یک از این معانی که مدنظر ما قرار گیرد، تحلیل و تبیین ما را به سمت و سویی خاص رهسپار می کند. اما طبیعی است، هنگامی که اخلاق را ضرورت این زمانه معرفی می کنیم، هر سه این معانی مدنظر است، یعنی اولاً جامعه و فرهنگها به ارزشها و هنجارهایی نیاز دارند که زندگی خود را در ساحتهای گوناگون سامان دهند و ضرورت توجه به این ارزشها هم اکنون بیش از پیش حس می شود.ثانیاً علم اخلاق زمانه می طلبد که خود را با نیازها و ضرورتهای جدید وفق دهد. به عنوان مثال، ما هم اکنون شاهد فناوریهای شگفت انگیزی هستیم که الزامهای ارزشی فراوانی بر آنها مترتب است و بدین جهت علم اخلاق باید بدانها اندیشه کند.از سوی دیگر، اخلاق زمان کنونی با توجه به گسستهای معرفتی شگرف و عجیبی که با آنها رو به رو است، نیازمند آن است که به مبانی و مبادی جدیدی مجهز و مسلح شود و همچنین تحلیلهای جدیدی را مبتنی بر مفاهیم نوین پی گیرد.از این رو، هنگامی که از ضرورت توجه مجدد به اخلاق سخن می رود، هر سه معنایی که از مفهوم اخلاق در زبان فارسی مدنظر است به دست می آید و باید بدانها توجهی ویژه داشت.
۳) شاعر ایرانی می گفت؛ چراغ رابطه خاموش و ساکت است. حقیقت این است که مسأله رابطه در جهان جدید خود به مسأله ای مضاعف بدل گشته است و همین موضوع تفاوت رابطه در جهان جدید و قدیم را نشان می دهد. تکرار کنیم که اخلاق همیشه از یک رابطه و ارتباط خبر می دهد و تمایل دارد این ارتباط را به بهترین نحو سامان دهد و تنظیم نماید. اما این رابطه با توجه تحولات مهم و عالم اندازی که بشر جدید به خود دیده به کلی دستخوش تغییر شده و ماهیتی کاملاً جدید یافته است. بسیاری در خصوص این که مهمترین تمایز جهان جدید و جهان قدیم تأکید بشر جدید بر فردیت و تأکید بشر قدیم بر جمع باشد، مناقشه کرده اند؛ اما تا اینجا می توان پذیرفت، بسیاری از مشکلاتی که بشر جدید با آنها دست به گریبان است و این مشکلات و مسایل با مسایل جهان قدیم متفاوت هستند، ریشه در رویکرد فردگرایانه بشر جدید دارد.به همین دلیل است که ما در جهان قدیم هیچ وقت با تنهایی به شکل مفرطش آنگونه که در جهان جدید رو به رو می شویم، مواجه نمی شویم. همچنان که طیف وسیعی از یأسها و بی معناییها و بی هویتی های جهان جدید در جهان قدیم قابل ردیابی نیست. این نکته نباید اینگونه تأویل و تفسیر شود که بشر قدیم و جهان قدیم بدون مشکل بوده اند و به تعبیر عده ای ما شاهد جهانی آرمانی بوده ایم که هم اکنون از آن فاصله گرفته ایم.آنچه می گوییم باید بدین معنا باشد که هر یک از منظومه های جهان قدیم و جهان جدید مشکلات خاص خود را داشته و دارند. در این میان اما مسایل جهان جدید هم کم و بیش مشخص هستند که به تعدادی از آنها چون بی معنایی، یأس، تنهایی و بی امید بودن اشاره کردیم.
این وضعیت جدید به تحلیلها و بررسیهای جدید و نوینی نیاز دارد. نمی توان با جوابهای قدیمی با این موقعیت روبرو شد و باید ابزارهای مفهومی پیشرفته تری به خدمت گرفته شوند. بی دلیل نیست که ما در منظومه جدید معرفتی با نحله ای فکری- فلسفی به نام «اگزیستانسیالیسم» روبرو می شویم که به کلی نگاه و رویکردی جدید و نوین را نسبت به سرشت انسانی و به تبع آن اخلاق معطوف به انسان اتخاذ می کند. این رویکردها و دیدگاههای جدید ناشی از الزامهای جدیدی است که بشر را در بر گرفته اند.
۴) شکی نیست، بخشی از اهمیت اخلاق بدان سبب است که معرفتی که آن را به وجود می آورد در جهان جدید خدشه هایی مهم را به خود دیده است. به قول «ریکور» با حمله هایی که افرادی چون هیوم، داروین، فروید، نیچه و هایدگر و حتی ویتگنشتاین به عقل روا داشته اند، عقل به بحرانی دچار شده که شاید تا مدتها نتواند از آن راه برون رفتی بیابد.طبیعی است اخلاق به مبنایی نیازمند است و مهمترین و ضروری ترین مبنا هم عقل به شمار می آید. حال اگر عقلی که بناست مبنای اخلاق باشد مورد هجمه واقع شود، اخلاق هم از آسیب آن در امان نمی ماند. بسیاری از توجهاتی که به اخلاق می نمایند ریشه در ضرباتی دارد که به عقل وارد شده است، زیرا همان طور که گفتیم اخلاق بر اساس ارتباط انسان با محیط و افراد اطراف وی استوار است.با توجه به این تعریف از اخلاق، هیچ انسانی از آن بی نیاز نیست. حال اگر با بحران عقل، اخلاق نیز به بحرانی دچار شود، طبیعی است بخش مهمی از ارتباطهای انسانی به بحران دچار می شود. این بحران انگیزه بسیاری از افراد برای توجه به اخلاق و کاویدن جنبه های مختلف آن و همچنین تأمل به نسبتش با عقل بوده است. به تعبیر متفکری، نسبی اندیشی بیش و پیش از هرجا، در بحث اخلاق اثرات انسانی و اجتماعی اش را نشان می دهد. از این رو در میان انواع و اقسام نسبی گرایی، نسبی گرایی اخلاقی اهمیت بیشتری می یابد و همین نکته توجه بی بدیل به اخلاق در جهان را نشان می دهد.
۵) جدا از همه این رویه ها و جنبه ها، یکی از مهمترین وجوه آدمی، وجه اخلاقی و ارزشی اوست که این سرشت، ریشه در مواجهه دیرین وی با معنویت دارد. آن که به معنویت می اندیشد، نمی تواند دست از اخلاق بشوید و همان طور که تعدادی از ژرف اندیش ترین متفکران قرن به ما گوشزد کرده اند، انسان راهی جز حرکت به سوی معنویت ندارد و هر مشی و شیوه ای که در پیش می گیرد، اگر بهره ای از این معنویت نبرد، ره به خطا برده است.
با توجه به اهمیت و نقش مهم اخلاق در معنویت می توان نیاز ارزش و اخلاق را نیز در زمانه ما بیش از دوره ها و زمانه های پیشین دانست.
منبع:روزنامه قدس